رسیدن به آرزو

ساخت وبلاگ

@shohadahastan آدرس سفره شهدا @shahid_dehghanکانال شهید دهقان اینستای شهید هم (حسین وصالی )هست اسم جهادی شهید که ۶ پست اولش رو خودشون گذاشتن. رسیدن به آرزو...
ما را در سایت رسیدن به آرزو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : shahidmohammadrezadehghan بازدید : 18 تاريخ : شنبه 8 بهمن 1401 ساعت: 13:49

3روز بعد دوباره خواب دیدم دریک خیابان سربالایی هستم وتوماشین که درترافیک غفل شده بودو مادر شهید هم درماشین جلویی نشسته است وهمه شهر مشکی پوشیدن شال مشکی دور گردنم بود از ماشین پیاده شدم واین سربالایی را با بیتابی میدویدم طوری که شالم را باد میبردو گریه میکردم.ازیک دروازه آجرچینی کوتاه که یک محوطه رو در بر میگرفت رفت . دقیقا بالای تپه بود .پایین تپه خانم بود که کمرش خمیده بود وعصایی چوبی به دست داش رسیدن به آرزو...ادامه مطلب
ما را در سایت رسیدن به آرزو دنبال می کنید

برچسب : ضریح,۴گوش,بالای, نویسنده : shahidmohammadrezadehghan بازدید : 36 تاريخ : جمعه 3 شهريور 1396 ساعت: 7:14

آخر هفته قرار شد بریم سر مزار شهید محمدرضا دهقان دل تودلم نبود . وقتی رسیدیم تهران به گوشی مامانم زنگ زدن و گفتن اون قضیه کنسل .ومن خیلی دلم شکست . چله زیارت عاشورا گرفته بودم و داشتم تو مترو۱۰۰ سلام رو میدادم. وهمینطور اشک میرختم .به چیذر که رسیدیم من اصلا حواسم نبود و فقط میدودیم رفتم مستقیم سر مزارشهید فقط اشک میریختم .خانمی سر مزار شهید بود وبسیار شبیه مادر شهید . حالم بد بود مادرم هم اومدبا ا رسیدن به آرزو...ادامه مطلب
ما را در سایت رسیدن به آرزو دنبال می کنید

برچسب : شکسته, نویسنده : shahidmohammadrezadehghan بازدید : 48 تاريخ : جمعه 3 شهريور 1396 ساعت: 7:14

حرف های مادر شهید امید جدیدی رو در دلم شعله ور کرد وهمه غمم یادم رفته بود.وقتی اومدیم تو اتوبوس دوباره دلم گرفت یادم اومد و گریه ام گرفت لحظه ای خواب رفتم مادرشهید رو دیدم با همون صورت . دستم رو گرفتن و به من گفتن صبور باش .  بیدار شدم .تصمیم گرفتم بیتابی نکنم ولی سخت بود. 

+ نوشته شده در  چهارشنبه یکم شهریور ۱۳۹۶ساعت 20:35  توسط بینام  | 
رسیدن به آرزو...
ما را در سایت رسیدن به آرزو دنبال می کنید

برچسب : صبور, نویسنده : shahidmohammadrezadehghan بازدید : 45 تاريخ : جمعه 3 شهريور 1396 ساعت: 7:14

صبح جمعه اومدم شبستان پیش بچه ها براشون تعریف کردم که مادرشون گفتن پسرم عاشق شهادت بود.واز شیطنت هاشون خصوصیاتشون هرچی که میدونستم گفتم واقعا فکر نمیکردم انقدر روشون تاثیر بزاره . قرار شد همه باهم بریم چیذر .

+ نوشته شده در  چهارشنبه یکم شهریور ۱۳۹۶ساعت 20:40  توسط بینام  | 
رسیدن به آرزو...
ما را در سایت رسیدن به آرزو دنبال می کنید

برچسب : شبستان,کربلا, نویسنده : shahidmohammadrezadehghan بازدید : 45 تاريخ : جمعه 3 شهريور 1396 ساعت: 7:14

شب قبل ساعت ۲ شب مامانم یک پیام داده بود به مادرشهید. صبح راه افتادیم رفتیم بهشت زهرا سر مزار رسول خلیلی و شهید پلارک و بعد مزار امام رفتیم وبعد بعد ظهر رفتیم چیذر تو دلم با شهید صحبت میکردم. استرس داشتم . وقتی رسیدم مادرشون گفتن من خیلی وقته منتظرم دیشب خواب دیدم یه عده خانم و آقا رو دیدم دارن میان مزار پسرم بهم گفتن خادم های جمکران هستن. صبح که پیامکتون خوندن مطمن شدم. ما گریه میکردیم و چه شبی ب رسیدن به آرزو...ادامه مطلب
ما را در سایت رسیدن به آرزو دنبال می کنید

برچسب : دعوت,شدیم, نویسنده : shahidmohammadrezadehghan بازدید : 47 تاريخ : جمعه 3 شهريور 1396 ساعت: 7:14

تاثیر شهید دهقان روی. من خیلی زیاد بود . اگه نبودن نمیتونستم اون مشکلاترو تحمل کنم حالا دیگه همه چیز رو از یاد بردم انقدر بااین شهید قوی شدم وعوض شدم . حالا هرجا برم دربارش صحبت میکنم.  شب قدر از خدا خواستم سفره شهدا بگیرم تو شبستان واز خود امام زمان خاستم اگه موافق هستن بشه مثل تموم این اتفاقات که برکتش رو از ایشون میدونم. وشد. 

+ نوشته شده در  چهارشنبه یکم شهریور ۱۳۹۶ساعت 21:14  توسط بینام  | 
رسیدن به آرزو...
ما را در سایت رسیدن به آرزو دنبال می کنید

برچسب : سفره,شهدا, نویسنده : shahidmohammadrezadehghan بازدید : 41 تاريخ : جمعه 3 شهريور 1396 ساعت: 7:14

یک شب با یکی از دوستام توتلگرام صحبت میکردیم من از یک آرزو حرف میزدم که شرایط خاصی داشت.عکس این شهید به دلم نشسته بود وگذاشته بودم رو پرو فایلم .اون شب به دوستم گفتم -اون الان داره همه حرف های مارو می خونه-دوستم باشوخی میگفت امتحانات سنگین بوده موتور سوزوندی . -انقدر مسخره نکن شب میاد تو خوابمون ها  رسیدن به آرزو...ادامه مطلب
ما را در سایت رسیدن به آرزو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : shahidmohammadrezadehghan بازدید : 46 تاريخ : يکشنبه 18 تير 1396 ساعت: 23:16

وقتی.سرمو روبالشت گذاشتم شهید رودیدم. باورم نمیشد توخواب باهم توخیابونا تهران راه میرفتیم توی خوابم هم زمان بعد نیمه شب بود . من خیلی بهش احترام میزاشتم وازش خجالت میکشیدم هیچی نمیگفتم.ایشون کلی من رو نصیحت کردن میگفت این کارو بکن اون کار انجام بده دقیقا نیم ساعت قبل نماز صبح بیدار شدم ودرجا ایستادم رسیدن به آرزو...ادامه مطلب
ما را در سایت رسیدن به آرزو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : shahidmohammadrezadehghan بازدید : 56 تاريخ : يکشنبه 18 تير 1396 ساعت: 23:16

تاصبح بامادرم بیداربودم شروع کردم به تحقیق درمورد شهید. یادتون اون شب گفتم یه آرزو داشتم. حدودا ساعت۸ صبح تلفن زنگ زد و شرایط آرزوی من دقیقا فراهم شده بود باتمام شرایطی که میخواستم من یخ کرده بودم مادرم از پشت تلفن بالبخند به من نگاه میکرد. 

+ نوشته شده در  یکشنبه هجدهم تیر ۱۳۹۶ساعت 20:29  توسط بینام  | 
رسیدن به آرزو...
ما را در سایت رسیدن به آرزو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : shahidmohammadrezadehghan بازدید : 60 تاريخ : يکشنبه 18 تير 1396 ساعت: 23:16